عاشقان شهادت

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدا شرمنده ایم» ثبت شده است

«همیشه کاری کن که خدا خوشش بیاد، نه مردم!»

«همیشه کاری کن که خدا خوشش بیاد، نه مردم!»

ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود .یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم ؛ دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود .

جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت .

وقتی کار تحویل تمام شد ،جلو رفتم و سلام کردم .

بعد گفتم : آقا ابرام ،برای شما زشته ؛ این کار باربرهاست نه کار شما !

نگاهی به من کرد و گفت :کار که عیب نیست ،بیکاری عیبه!

این کاری که من انجام میدم برای خودم خوبه!

مطمئن میشم هیچی نیستم ،جلوی غرورم رو میگیره.

گفتم :اگه کسی شمارو اینطور ببینه خوب نیست ، تو ورزشکاری و ....

خیلی ها می شناسَنت .

ابراهیم خندید و گفت : ای بابا ،همیشه کاری کن که اگه خدا

تو رو دید ،خوشش بیاد ؛ نه مردم !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

«شهید ابراهیم هادی و نگاه به نامحرم»


شهید ابراهیم،

با تو عهد می بندم 

که از امروز

چشمانم را کنترل کنم 

و همچون تو

با نامحرمان رفتار بنمایم

باشد که من هم مانند تو

به فیض شهادت برسم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
«تقوای شهید 13 ساله!»

«تقوای شهید 13 ساله!»

«شهید مجید آینه بند»  در سیزده سالگی به شهادت رسید. وی در این سن کم ، علاوه بر هوش سرشار و فعالیت های علمی ، رعایت اخلاق و آداب اسلامی را نیز می نمود.


هرچند هنوز دستورات دینی بر او واجب نشده بود ولی  هیچگاه به نا محرم  نگاه نمی کرد . و زمان روبرو شدن با نامحرم سرش را پائین می انداخت . هر گاه  به جایی وارد می شد و میدانست که نامحرم وجود دارد و یا  زمانی که  به منزل می آمد ، چون احتمال میداد که نامحرمی آمده باشد،  بلند می گفت :« یا الله ».


مادر شهید مجید آینه بند میگوید:

روزی به منزل آمد و زن عمویش  مهمان ما بود و در اتاق بدون حجاب نشسته بود.

مجید پشت در ایستاد و چند بار گفت : « یا الله » ، ولی زن عمو حجابش را برسر نکرد.

 بلند گفت :« به زن عمو بگویید میخواهم بیایم داخل ، روسریش را بپوشد. »

 زن عمو گفت : « بیا داخل ، تو مثل پسرم میمانی ، در ضمن هنوز که به تو چیزی واجب نشده است!.. »

 ولی بازهم تکرار کرد ...  زن عمو، مجبور شد حجاب بپوشد  تا «شهید مجید» به اتاق وارد شود....


- پیامبر اکرم (ص) می فرمایند :

« نگاه به نامحرم تیری زهرآلود از تیرهای شیطان است و هر کس از ترس خدا نگاه به حرام و نامحرم را ترک کند ، خداوند ایمانی به او عطا میکند که شیرینی آن را در دل خود احساس خواهد کرد.»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

«شوخ طبعی های شهدا»

 افرادی را دیده بودم که موقع نماز شب خواندن، محافظه کاری می کردند، تا مبادا دیگران بفهمند و ریا شود. 


آهسته می آمدند و آهسته می رفتند و یا اگر کسی متوجه می شد، با شوخی و کنایه مانع از لو رفتن قضیه می شدند. 


اما این یکی دیگر خیلی بی رودربایستی بود، شب که می شد، بالای سر بچه ها می ایستاد و می گفت: 


«زود باشید بخوابید، می خواهم نماز شب بخوانم!!!»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
«داستان استخوان شهدا و برگه های دانشجویان!»

«داستان استخوان شهدا و برگه های دانشجویان!»

سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:

 این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...

به نظرنتون کارخوبیه؟؟

کیا موافقن؟؟؟ کیامخالف؟؟؟؟

اکثر دانشجویان مخالف بودن!!!

بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...

بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!"

بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!!

تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...

همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.....ولی استاد جواب نمیداد...

یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکارکردی؟؟؟ شما مسئول برگه های مابودی؟؟؟

استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...

استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟

همه ی دانشجویان شاکی شدن.

استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟

گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم... .

هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت... .

استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟

یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...

استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد.

صدای دانشجویان بلند شد.

استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!

دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم.

برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید،

پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه!!؟؟

بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.


چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد!

و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!

تنها کسی که موافق بود ....

فرزند شهیدی بود که سالها منتظر باباش بود.



شهدا شرمنده ایم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
«بزرگ مرد کوچک»

«بزرگ مرد کوچک»

سال اول دبیرستان بود .

صبح که می شد،

 هم کلاسیهایش می آمدند دنبالش

و با هم می رفتند دبیرستان .

چند روز گذشت ، صبح زنگ درب خانه را زدند .

گفتم : «پاشو ! دوستانت آمدند دنبالت .»

گوشی آیفون را داد دستم و آهسته گفت: «بگویید نیستم.»

متعجب نگاهش کردم .

- ولی تو که هستی !؟

چشم به زمین دوخت .

دیگر نمی خواهم با آنها بروم .

آنها توی خیابان چشمشان دنبال دخترهای مردم است ...

شهدا شرمنده ایم

خاطره ای از زندگی شهید سید محمدتقی مجتهد زاده

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
«نردبان آسمان»

«نردبان آسمان»

آنها

بدون پا

از نردبان آسمان بالا رفتند 

ولی ما...


شهدا شرمنده ایم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
«کم شد ز جمع خسته دلان یار دیگری...»

«کم شد ز جمع خسته دلان یار دیگری...»

شهید حسن طهرانی مقدم(پدر موشکی ایران):

فقط انسان های ضعیف به اندازه امکاناتشان کار می کنند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
«اخلاص شهدا»

«اخلاص شهدا»

شهید حسین خرازی:

کار اگر برای خداست، گفتن پس برای چه؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
«غواصانی که با دستان بسته هم غرق نشدند...»

«غواصانی که با دستان بسته هم غرق نشدند...»

آن ها با دست بسته مقاومت کردند.
اما ما با دستان باز ...

دیدند داریم غرق میشویم؛

خودشان را رساندند...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
«سقوط ایمان»

«سقوط ایمان»

بچه ها اگر شهر سقوط کرد،

دوباره آن را پس می گیریم؛

مواظب باشید

ایمان تان سقوط نکند!

شهید محمد جهان آرا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
«حماسه جاوید»

«حماسه جاوید»

«ای شهید»

ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
«خونبهای شهید»

«خونبهای شهید»

بانوی شیعه حجابش نیکوست

بد حجابی به خدا دشمن اوست

خواهرم نور امید است حجاب

حافظ خون شهید است حجاب


«خونبهای شهید: حجاب»

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
«شهدا شرمنده ایم...»

«شهدا شرمنده ایم...»

جنازه پسرشونو که آوردند،

چیزی جز دو سه کیلو استخون نبود؛

پدر سرشو بالا گرفت و گفت: حاج خانم غصه نخوری ها!!!

دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادش...


«شهدا شرمنده ایم»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
«کجای کاریم؟؟؟»

«کجای کاریم؟؟؟»

دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله !!!


در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد.


❌گناهان یک هفته او اینها بود :


🔰شنبه : بدون وضو خوابیدم .

🔰یکشنبه : خنده بلند در جمع .

🔰دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .

🔰سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .

🔰چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .

🔰پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .

🔰جمعه : تکمیل نکردن 1000 صلوات و بسنده به 700 صلوات .


راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد :

 دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...


ما چی؟؟؟؟؟؟

کجای کاریم؟؟؟!!!!


 ««شهداواقعاشرمنده ایم»»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰